سلام!

اینجا مزرعه سوفراگل است .
کمربند حواستان را ببندید.اینجا،آغاز سفر خاطره هاست .

گلپایگان،خانه ای نقلی به دور از قیل و قال،با پنجره ای سر سبز و رو به سکوت که محل تولد سوفراگل است.
شهری که خورشیدش هر روز پاکیزگی را طلوع میکند و شش های هر رهگذری را به نفس عمیق وا میدارد.
اینجا همانجایی است که وقتی منظره ی کوه هایش از پشت ابر ها آسمان را رصد میکنند؛همه چیز شبیه به کارت پستال ها و تصورات خیالیِ پشت پلک های آدم های رویا پرداز است .

سوفراگل،کودک نوپای این خانه ی نقلی ِ شبیه به قصه ها،به مهرِ بنیانگذار عزیز و ارزشمندش،با هدف جاودانگی طبیعت گلپایگان،نور امیدی شد و به صورت های افتاب سوخته و دست های زحمتکش تابید.
به طوری که حال اگر گلپایگان یک صبح برفی اول دی ماه باشد،سوفراگل چای تازه دم سماور ذغالی خانه اش است؛که عطر هل‌و رنگ زعفران جادویش کرده است؛گلپایگان مادر بزرگ مهربان قصه است و سوفراگل برگه زردالو های خوشمزه ی توی جیب هایش.از آن هایی که توی دهان اب میشوند.
یا اگر گلپایگان مرد کشاورز قصه ی ما باشد،سوفراگل محصول قلب اوست.
محصول محبتی که بی دریغ ثمره ی درختان میشود .
و عشقی که ما برایتان کادو شده به خانه هایتان میفرستیم؛تا زمستان هایتان را با بخار دمنوش گرم کنیم و کامتان را با عسل و مربا شیرین تر.
ما حتی مثل ظرف آجیل،چاشنی بحث و تعریف هایتان میشویم.
خودمان نه
اما عشقمان را مهمان همیشگی سفره هایتان میکنیم .
از بدو آشنایی آقای سوفرا و خانمِ گل،همه ما فهمیدیم که این قصه سرِ دراز دارد و حالا حالا ها مهمان ویژه خانه های شماست.
میشود گفت،آن دو شبیه به خیلی از شما هستند.
گاهی جان هم را می آزارند.
گاهی مثل قند توی دل هم آب میشوند.
گاهی نقطه ی امن
گاهی تنش محض
و همین پستی بلندی ها به لحظه هایشان مُهرِ ماندگاری میزند.
پشت هر محصول سبز رنگی که در داستان شماست،آقای سوفرا و خانمِ گل قصه ی زندگی برایتان تعریف میکنند و اصیل بودن را پیشکش دستانتان میکنند.
خلاصه که این داستان از آن دست داستان هاییست که شاید کلاغ ما به خانه اش برسد؛ولی هرگز به سر نمیرسد.
این ماهیت داستان های شاد است.تا ابد مهر می سُرایند.

slide 1
Image Slide 2
White Brown Cow
Image Slide 1
Image Slide 3
previous arrowprevious arrow
next arrownext arrow
Shadow